۱۳۹۴ آبان ۲۶, سه‌شنبه

نامه ای به دوردست 18

امروز تو وبلاگش فلش بک زده بود نه به خیلی قدیم ولی باعث شد خودم یه دوری تو نوشته ها بزنم
چقد از اولشم دوسش داشتم
هی نفهمید که نفهمید
حق داره بنده خدا، منم بودم شاید باورم نمیشد.
ولی گاهی دلم میخواد هر از گاهی این جا رو یه مروری بکنم...
چه راه دراز و سختی رو اومدیم... چه آهسته و پیوسته 
البته نه که آروم هم بوده این مسیر
تلاطم ذات دریای عشقه...
دریای بی تلاطم ناخدای عاشق نمیخواد
چه جاهایی که تند رفتیم...
چه جاهایی که کند رفتیم...
چه دعوا ها و آشتی هایی
چه عذاب ها و دلتنگی هایی
چه خنده ها و بستنی هایی
چه خواب موندن ها و دل شکستن هایی
چه بوق زدن ها و بلندگو هایی
چه بعدا بعدا هایی
چقدر تو خیال مسافرت کردیم، دعوا کردیم ، دکوراسیون...
تابلو ، گاز ، یخچال 
چقدر کادوهایی که نخریدیم...
و لحظات شرم آور هم بود...
چه کادوهای تولدی که... :(
و از همه پایدارتر قول و قراری بود که یک بار گذاشت و هرگز ترک نکرد...
ناهار ناهار ساعت یک و نیم هرروز
قولی که بده تا آخرش هست...خیالم راحته
نزدیکه...
اون اتفاق نزدیکه
ایشالا امسال سالمونه
من آن رنگم که گویم:
اندکی صبر سحر نزدیک است


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر