۱۳۹۲ اسفند ۱۲, دوشنبه

کارت پستال به دوردست ترین

تو کارت پستال ها یه جمله کوتاه مینویسن معمولا ... نه نامه 
ولی کار همون نامه رو میکنه...

وقتی رفتی تو ذهن کسی و نبودت حس گم شدن یه چیزی باشه واسه یه نفر
وقتی چشمات رو از خستگی، باید با چوب کبریت باز نگه داری ولی به یادش و عشقش میای مینویسی
وقتی سرعت اینترنت پایینه ، مخابرات گند زده ، ایران سل داغونه، و هیچ راه ارتباطی نمیمونه و تو به مرز جنون میرسی از حرف نزدن باهاش...
وقتی تو هر لحظه همه اش به یادشی، و یه لحظه که یادت میره عذاب وجدان میگیری و خودتو فحش میدی.
وقتی چیزی که فکر میکردی خیلی خوشحالت میکنه زیاد برات مهم نباشه و به جاش به فکر این هستی که زودتر باهاش حرف بزنی
اون موقع است که میفهمی مستقل از خودت سیاه و کبود شدی...
اون موقع است که 
ابر و باد و دریا میگن که این همون حسه است... 
حس عاشقی...

باهار عیدی داد، عیدی مبارک.
----------------------------

من همون جزیره بودم ،
خاکی و صمیمی و گرم ،
واسه عشق بازی موجا، 
قامتم یه بستر نرم ...

یه عزیز دردونه بودم ،

پیش چشم خیس موجا ،
یه نگین سبز خالص ،
توی انگشتر دریا ...

تا که یک روز تو رسیدی ، 

توی قلبم پا گذاشتی...!!! 
غصه های عاشقی رو، 
تو وجودم جا گذاشتی...

زیر رگبار نگاهت ، 

دلم انگار زیرو رو شد ، 
برای داشتن عشقت ، 
همه جونم آرزو شد.


تا نفس کشیدی انگار ، 
نفسم برید تو سینه ، 
ابر و باد و دریا گفتن ، 
حس عاشقی همینه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر