۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

مریض

آهای تویی که نمیذاری دخترا برن اسکی
آهای تویی که نمیذاری دخترا برن قهوه خونه
آهای تویی که نمیذاری دخترا لباس شاد بپوشن
آهای تویی که نمیذاری دخترا راه برن
آهای تویی که نمیذاری دخترا زندگی کنن
آهای تویی که نمیذاری دخترا بمیرن
آهای تویی که نمیذاری دخترا بپوسن

دلم می خواست خودتم دختر بودی . دختر با تمام ویژگی هاش. دختر با تمام دلبستگی هاش. دختر با تمام شور و شعف و عشق درونش
نه یه موجودی که از مونث بودن فقط تولید مثل و حظ فیزیکی می خواد و آشپزیو کهنه بچه و یه گونی به سرش

خیلی مردی؟ یا احیانا خیلی زنی؟
بیا واسه زنا همه امکانات مردا رو مخصوص خودشون بذار
ولی اگه دختری خواست بره جای عمومی به تو ربطی نداره
هر کی هر جا دلش خواست بره 


ولی نه ، نه تو مردی نه حتی زنی. 
تو مریضی مریض، متاسفانه مریضیت هم مسریه ... تمام جامعه رو آلوده کرده 
اپیدمی شده 
کاش میشد به روش قرون وسطی این بیماری رو ریشه کن کنیم
تفکرات آلوده رو بذاریم وسط یه آتیش گنده و بسوزونیم همه رو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر