۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

کوفه

ما اهل کوفه بودیم حسین تنها ماند

قیام

حسین به پا خواست 
تا ملتی را زنده نگاه دارد
موفق شد ولی به بهای جان خویش و خانواده اش
حسین دیگری نیاز است این دیار را

حسین

حکومتی برای حسین عزاداری میکند که لنگه حکومت اموی است
حکومتی که تاب تحمل مخالف را ندارد
حکومتی که برای گرفتن بیعت از همه به زور متوسل میشود
حکومتی که کشتن مخالف را شرع اسلام می نامد
حکومتی که اگر نتواند مخالف را بکشد او را ترور شخصیت می کند
حکومتی که اگر نتواند مخالف را بکشد اورا زندان می کرد 
حکومتی که اگر نتواند مخالف را بکشد اورا حصر خانگی می کرد
حکومتی که اگر نتواند مخالف را بکشد نزدیکان اورا می کشت
حکومتی که اگر نتواند مخالف را بکشد اورا طرفداران اورا می کشت یا زندانی می کرد

این حسین کیست؟ که همه عالم دیوانه اوست؟
چند حسین داریم که یکیشو آزاده گان عالم دوست میدارند
و یکی را رندان و مزوران و دورویان
یکی را برای پول و زر و زور
یکی را برای تحمیق مردمان؟


شمشیر آزادی

جنگ بشه (داخلی یا با دشمن خارجی) میمیریم
جنگ نشه :
یا تصادف می کنیم میمیریم
یا میگیرن می کنن تو زندان هزار تا مریضی میگیری میمیریم
یا پارازیت میندازن میمیریم
یا از آلودگی هوا میمیریم
یا بر اثر بلایای طبیعی میمیریم
یا زجر کشمون میکنن آهسته و با درد فراوان میمیریم
یا روزی هزار بار آرزوی مرگ می کنیم
همچین پارادوکسی رو کسی نمی تونه حل کنه.

آری بهای آزادی شمشیری است دولبه که اگر تن به زخم آن ندهی آن سوی شمشیر تو را خواهد درید.


آدم بده

سخته آدم بده ی غمگین باشی. 

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

آخر پرواز

جدیدا کبوترا با باز پرواز می کنن فکر می کنن اونم کبوتره
ولی آخرش بازه همچی می خورتشون که نفهمن چی شده.

محل کار

به این نتیجه رسیدم محل کار آدم با وضعیت زندگی آدم باید همخوانی داشته باشه
اگه نه دهنت صافه
از بس که یا حرص می خوری یا غصه

شیش و هشت خسته

آهنگای شیش و هشت هایده هم پر غمه 
بغض آدمو می گیره...

زیر برف باید رفت

خدا بیامرز سهراب فکر کنم شعرشو اشتباه گفته بود
چترها را باید بست زیر باران باید رفت خو آدم خیس میشه دهن آدم صاف میشه
باید می گفت چتر ها را باید بست زیر برف باید رفت 
اینجوری خیلی بیشتر حال میده 
شاعرانه اش هم بیشتره
امتحان کردم که میگم ها...

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

آدم الکی

بعضی آدما الکین
باشن خوبه نباشن فرقی نمی کنه
کسی دلش واسشون تنگ نمیشه
کسی نبودنشون رو حس نمی کنه
بود و نبودشون یکیه
وقتی هستن کلی کار انجام میدن ولی معلوم نیست
آدمای بی ادعایی هستن
شاید احساس خوبی بشه در کنارشون بودن ولی نبودن در کنارشون احساس خاصی به آدم نمیده 
این آدما عاشق نمیشن یعنی بقیه فکر می کنن که عاشق نمیشن 
یا حتی فکر می کنن که نمی تونن یا نباید اصلا عاشق بشن
این آدما تکلیفشون با خودشون معلومه ولی کسی خبر نداره
حتی تکلیفشون با بقیه هم معلومه ولی بقیه تکلیفشون با این آدما معلوم نیست
چون اصن نمی بیننشون
خلاصه که دنبال این آدما نباش چون نمی تونی پیداشون کنی.
البته یه زمانی همین آدما بهترین رفیقات بودن
ولی الان ازشون خبر نداری
چرا؟ چون اونا آدمای الکین

پهلوان عالم

وقتی می گن خیانت و دزدی و نامردی انگلیس و غرب
یاد ترانه ی عصار میفتم
اي كاروان، اي كاروان، من دزد شب رو نيستم من پهلوان عالمم، تيغ رويارو زنم
بله اگه غرب داره با شما بد تا می کنه حداقلش از روبرو ئه
نه مثل چین و روسیه که از پشت به شما خنجر میزنن و شما هم خنده کنان این دو تا کمونیست رو برادر و دوست خطاب می کنید
ایران شده عابر بانک روسیه و بازار سید اسماعیل چین
هر چی جنس بنجله با سود جنس اصل میدن دست ملت ایران
دیگه به خریدن جنس تقلبی عادت کردیم
روسیه هم قدرتش هم مانور های سیاسی اشو از ایران مایه میذاره
کلا با خرج ملت ایران قدرت نمایی می کنه

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

نا گفته

پستای نوشته شده پابلیش نشده
مثل نامه های نوشته شده پست نشده است
همونقدر داغون

خیلی

دوسم داشت
خیلی 
منم دوسش داشتم
خیلی

ولی نمی دونم چرا خیلی هامون با هم فرق داشت؟
نمی دونم چرا خیلی اون از من میزد جلو همیشه؟
همیشه من دنبالش بودم تو دوست داشتن
خسته ام می کرد
همیشه هم می گفت تو منو دوست نداری
ولی نمی دونست خودش بود که منو دوست نداشت 
چون اگه منو دوست داشت منو همون اندازه دوس داشت که من اونو
اینجوری نه من خسته میشدم نه اون دلسرد
آره جدا شدیم چون خیلی من با خیلی اون خیلی فرق داشت

سعی کنین دقیق همدیگه رو دوست داشته باشین مثلا 2 تا 

لیاقت

امروز واقعا فهمیدم که یکی از عوامل بدبختیمون کجاست
ما ها همیشه خودمون رو روشنفکر ترین آدما می دونیم
ولی وقتی یه چیزی به نفعمون نباشه هزاران توجیه منطقی و غیر منطقی براش می بافیم
به هیچ وجه حاضر نیستیم برای یه لحظه هم خودمون رو جای دیگران بذاریم
به عمل کار برآید به سخندانی نیست  به خرد کار برآيد به پريشاني نيست
بالاخره همیشه یه سری مطلوب وجود داره و یه سری محدودیت منابع در اینجاست که باید اولویت بندی کرد
ولی همیشه اون مطلوب هایی که میفته ته صف یه سری خواهان داره که وقتی ببینن که مطلوبشون افتاده ته صف شروع می کنن به غر غر کردن و کار شکنی 
هزاران دلیل و برهان منطقی براشون وزوز بال مگسه
چه بد تر این که همین تعداد تامین کننده درصدی از منابع هم باشند
اینجاست که فکر می کنن خداوندگار باقی هستند
و تا مطلوب ایشان تامین نگردد دست به کارشکنی خواهند زد
جالب اینجاست که این چنین تفکری آنها و دیگران را در دور تسلسلی قرار خواهد داد که نه تنها خود در آتش آن خواهند سوخت بلکه دیگران را هم به آن دور باطل می کشاند
این انسان ها خود را مدافع حقوق خود می دانند 
و به حقوق هیچکس غیر از خود توجهی ندارند
این انسان ها خود را روشن فکر می نامند
و هیچ حرف منطقی و صحیحی را نمی پذیرند
واین چنین است که ما لیاقت هیچ خدمتی را نداریم
چون همیشه باید از هر خدمتی ما منتفع شویم وگرنه که حتما بی ارزش خواهد بود
مصداق دیگی که برای ما نجوشه می خوام کله سگ توش بجوشه
ملتی که همچین ایدئولوژی بی منطقی دارن لیاقت خدمت کردن ندارن.
والسلام



۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

نفی عاشقی

آدم نباید هیچ وقت عاشق بشه اگه بشه دیگه بر فناست
حتی اگه اون عشق دو طرفه بشه 
حتی اگه به هم برسن 
اصن با هم خوشبخت بشن 
حتی اگه هر روز از دیدن هم خوشحال بشن 
اصن بگو هر لحظه هم با هم باشن
همش تو فکر هم باشن
همش دل به دل هم داده باشن
از دلتنگی همدیگه بمیرن
از رسیدن به هم بال در بیارن
حتی اگه با همدیگه هم بمیرن 

نداره ، فایده نداره
تو بگو یه لحظه فقط یه لحظه این وسط مسطا اینا همش قطع بشه
چی میشه؟
اصن فکرشم داغون کننده است

خرس قطبی

بعدش من به جای کودک درون یه خرس درون دارم که قطبی هم هست... همیشه خوابه تخم سگ 
هی هم منو دعوت می کنه به خواب

چسب

قویترین چسب دنیا همون چسبیه که صبح ها شما رو به تختخواب می چسبونه.

۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

کار خاص

تو این دوره زمونه 
خوشحال بودن و بقیه رو خوشحال کردن واقعا کار بزرگیه 
از هر کسی بر نمیاد
قبول کنید
وگرنه که غمگینی رو همه بلدن
ناله کردنو هممون حرفه ای بلدیم

دلقک

بعضی ها از این زندگی خیلی طلبکارن
هیچ خوشی تو زندگیشون ندیدن
هر موقع خوشی بوده آخرش زهر مار شده
اینا همونایی ان که همیشه دارن بقیه رو می خندونن
اینا خیلی ناراحتن، دلقک نیستن 
زیاد بهشون خرده نگیرین

زندگی در تاکسی

دلم تنگ شده
دلم واسش تنگ شده
نمی دونم اونم دلش تنگ شده یا نه
هر روز بر میگردم به گذشته به اون روزا
همینجوری زندگی میکنم اونجوری که دلم می خواست
پیشش بودم 
دوسش داشتم 
دوسم داشت
به بقیه کاری نداشتیم 
کسی هم نمی تونست اذیتمون کنه
آره باهاش خوشحال بودم
زندگی می کردیم 
دعوا می کردیم 
قهر ، منت کشی ، آشتی 
مهمونی ، عید ، خونه مامانم اینا مامانش اینا
همینجوری زندگی می کنم تا تاکسی برسه آخر خط 
دست می کنم تو جیبم هایده رو قطع می کنم یه هزاری مچاله در میارم میدم به راننده میگه دویستی خورده ندارم
سرمو میندازم پایین و راه میفتم
گیج و منگ تا دوباره سوار تاکسی کورس بعد بشم
آره هر روز دلتنگشم

دلسوزی

چه حسیه وقتی یه چی گرفتی از بیرون بخوری یکی بیاد از مضرات آن چه که تو در حال خوردنشی بگه و آخرشم بگه من یه چیزایی میدونم که اگه بگم دیگه اینو نمی خوری
این چه حسیه؟

بی ریخت ها هم به درک

به نظرم همه دخترای خوشگل باید با پسرای خوشگل ازدواج کنن
خوشگل که میگم خوشگل ها از اینا که خودشون خوشگلن نه دماغ عملی صورت آرایش و هزار تا قر ور فر دیگه همینجوری هم پسرا
حالا چرا؟
آخه شما ببین آدما ازدواج می کنن بچه دار میشن خو این بچه شکل مامان باباش میشه دیگه 
حالا اگه مامان بابای بچه هر دو تا خوشگل باشن بچه هم خوشگل میشه آینده اش هم خوشگل میشه بعد بازم با یه خوشگل ازدواج می کنه
به این میگن آینده نگری در امور ژنتیک

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

زنده

مگه حتما باید یه نفر فیزیکی بمیره تا بهش بگن مرده؟ 
حتما باید که نفس نکشه؟
حتما باید بذاریمش زیر خاک؟
نه آقا اینطوری نیست اونی که اینجوری میشه تازه زنده میشه
تازه همه یادش میفتن تازه همه می فهمن چقدر دوسش داشتن 
چقدر باهاش خاطره داشتن 
چقدر آدم خوبی بود
بعدشم همیشه یادشن
همه جا میگن یادش به خیر 
همه جا بهش فکر می کنن
آره آقا اینطوریه
ما هممون مُردیم بعدا که دیگه دستمون از دنیا کوتاه شد زنده میشیم

جراحی زیبایی

بهتره برم روحم رو هم جراحی زیبایی کنم
اخلاقمو هم بدم یه دستی به سرو گوشش بکشن شاید بهتر شد

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

دلتنگی

دلم برا خودم تنگ شده 
برای اونی که مهربون بود
برای اونی که دیگران رو دوست داشت
برای اونی که به همه به دیده اعتماد نگاه می کرد
برای اونی که همیشه خندون بود
برای اونی که غم دنیا واسش مهم نبود
برای اونی که حرص پول نمی زد
برای اونی که عاشق بود
برای اونی که دل داشت
برای اونی که تنها نبود
برای اونی که زنده بود
دلم تنگ شده

۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

تیر آخر

مثل سربازی که اولش کلی مهمات داشت
فکر می کرد یه جوری می جنگه تا یه راه فرار از این محاصره پیدا کنه
حالا هر چی بیشتر می جنگه
دشمن نزدیک تر
مهمات کمتر
امید به راه فرار کمتر
دارم به این فکر می کنم با تیر آخرم چی کار کنم

بازی

ما مثل بعضیا که کد تقلب بلد بودن جون اضافه داشتن نبودیم همین که دلمون سوخت گیم اور شدیم

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

اعتراف

اعتراف می کنم دارم میسوزم...
یعنی سوختم
ولی بابا بسه به خدا سوختنم تموم شد ولی ول نمی کنه که
حالا آزار دادنای بعدش شروع شده
کم هم که نمیاره
ایگنور شده
ولی خوب از یه درزایی همیشه رسوخ می کنه دیگه
یا صداش میاد یا کاراش میاد جلو چشم ما یا رفرنس میدن بهش یا ...
اصن تخصیره خودمه بخوام برینم بهش در کوتاهترین زمان و ساده ترین راه میرینم بهش ولی نمیدونم چیه بهم اجازه نمیده
در صورتیکه منتظرم همش سوتی بده
نه که نداده باشه داده ولی من بیخیالش شدم
بعضی جاها هم حتی ماس مالی کردم کسی نفهمه
ولی خوب... چه میشه کرد اینهمه باخت دادیم اینم روش
صداش میاد اعصابم میریزه بهم اصن دیگه نمی تونم کار کنم
می بینمش حالم بد میشه
امیدوارم روز خوش تو زندگیش نبینه

منشور و حقوق بشر

اون یه تیکه از منشور حقوق بشر کوروش کبیر رو دیدین که خراب شده ریخته؟
مطمئنا کوروش کبیر تو اون یه تیکه گفته دستشویی امن از هر نظر هم جزو حقوق بشره
من مطمئنم.
اصن مگه میشه کوروش به دین و آزادی و ... توجه کرده باشه ولی به دستشویی نه .
منطقی نیست.

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

نوشته هام

بعد دلم می خواد معروف بشم ازم بپرسن کدوم یکی از نوشته هاتو دوس داری 
منم بگم همه نوشته هام مثل بچه هام می مونن همه رو یه اندازه دوز دارم
بعد اونی که ازم پرسیده تو دلش بگه زر نزن بابا کلیشه

پول


می خوام یه موتور بخرم بشم پیک
 هی کار کنم پولامو جمع کنم
یه ماشین بخرم برم وایسم آژانس کار کنم 
 هی کار کنم پولامو جمع کنم
برم زن بگیرم
بچه دار شم
خوشبخت شم
بچه هام  بچه دار شن 
نوه هامو ببینم
بمیرم بعدش دیگه کاری ندارم دیگه
منتها یه مشکل کوچولو تو این نقشه هست

 پول ندارم موتور بخرم

سرچشمه

دلم میخواد یه موتور بخرم با یه کلاه ایمنی مدارک و گواهینامه اشم بگیرم برم سمت سرچشمه بشم پیک لاستیک فروشا
صبحا هم برم آش فروشی چهار راه سرچشمه یه شله قلمکار بزنم 2 تومن بعد برم سر کار
 10 تا 10 تا لاستیک بار بزنم
بعد بیام پشت چراغ قرمز چهار راه سرچشمه وایسم از همه ماشینا جولوتر
 بغل 30-40 تا موتوریه دیگه هی گاز گاز کنم بیام تا وسط چهار راه
تا چراغ سبز بشه عین مسابقه گازشو بگیرم برم.
پلیس جلومو بگیره بگه مدارک بعد من مدارکم تکمیل باشه فقط بیمه نداشته باشم بگه باید بخوابه موتور هی التماسش کنم بگم جون بچه ات جناب سروان، اونم با بیرحمی هر چه تمامتر جواب نده موتورمو بخابونه بعد یه هفته علاف در آووردن موتور بشم و هی فوش بدم به زمین و زمان.
بعد که دوباره موتورو در آوردم بازم برم سرچشمه کار کنم 

رادیو

من یه چیزیو هنوز نفهمیدم اونم راننده تاکسیایی که رادیوشون روشنه 
ولی صداش اینقدر کمه که خودشون هم نمیشنون ولی اینقدر بلند هست که بفهمی یه چیزی داره میگه
حتی نمی فهمی داره راجه به چی داره حرف میزنه رادیوه

دو شخصیتی

یه دلم میگه برم برم
یه دلم میگه نرم نرم
.
.
.
.
.
کلا دو شخصیتی شدم

دوبینی

از بس جدیدا سعی کردم به همه چیز یه جور دیگه نگاه کنم تو دیدن مسایل دچار دو بینی شدم ...
اصن همه چیزو تار میبینم جدیدن 
به نظرم دیدم به مسایل تار شده

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

خونه

در راستای اینکه هیچ جا خونه آدم نمیشه.... هیچ چی هم کامپوتر خود آدم نمیشه

خستگی

هی من میگم خسته ام
هی می گویند خسته نباشی
هی من میگم بابا خسته ام چرا نمی فهمید.
هی می گویند چرا خسته ای مگر کوه کنده ای؟
ومن .... سکوت  و نمیگم که مرا دو ماه زندگی در بیمارستان بر سر بالین پدر بیمار خسته کرد
بالینی که از آن جنازه پدر را تحویل گرفتم
و خستگی آن روز ها و شب ها به تنم ماند
و من همچنان در خستگی که جز مرگ آن را دوایی نیست

....
خسته ام

مریض

آهای تویی که نمیذاری دخترا برن اسکی
آهای تویی که نمیذاری دخترا برن قهوه خونه
آهای تویی که نمیذاری دخترا لباس شاد بپوشن
آهای تویی که نمیذاری دخترا راه برن
آهای تویی که نمیذاری دخترا زندگی کنن
آهای تویی که نمیذاری دخترا بمیرن
آهای تویی که نمیذاری دخترا بپوسن

دلم می خواست خودتم دختر بودی . دختر با تمام ویژگی هاش. دختر با تمام دلبستگی هاش. دختر با تمام شور و شعف و عشق درونش
نه یه موجودی که از مونث بودن فقط تولید مثل و حظ فیزیکی می خواد و آشپزیو کهنه بچه و یه گونی به سرش

خیلی مردی؟ یا احیانا خیلی زنی؟
بیا واسه زنا همه امکانات مردا رو مخصوص خودشون بذار
ولی اگه دختری خواست بره جای عمومی به تو ربطی نداره
هر کی هر جا دلش خواست بره 


ولی نه ، نه تو مردی نه حتی زنی. 
تو مریضی مریض، متاسفانه مریضیت هم مسریه ... تمام جامعه رو آلوده کرده 
اپیدمی شده 
کاش میشد به روش قرون وسطی این بیماری رو ریشه کن کنیم
تفکرات آلوده رو بذاریم وسط یه آتیش گنده و بسوزونیم همه رو

عملیات والگودر II

اینم میذارم یادگاری از 11.11.11 میلادی
عملیات گودر 2 بالاخره هر نسلی تو ایران باید بجنگه چه فیزیکی چه مجازی... ما هم تو گردان الگودر بودیم لشگر ریدر 
خوب این طرحی که میبینید رفت واسه عملیات و تو حدود 1-2 ساعت تو کل دنیا تقریبا رفت رتبه 1 هات لیست البته این فقط طرح گرافیکیش بود و یه متنی باهاش بود که از مسئولان گوگل می خواست یه سری تغییرات رو انجام بدن یا گودر قدیم رو برگردونن
حالا متن رو هم میذارم
لازم به ذکره که طراح این طرح گرافیکی من بودم

متن ذیل این طرح هم اینه :
GOOGLE READER 2
Google Officials
As you know after removing social features of Google Reader, many of users have to work up with G+ despite the propensity. But it seems that your engineering team merged these two in hurry so some very helpful features have been ignored. Hence we want to propose our suggestions as listed below:

1. Showing total number of +1s and times of sharing a note on the original note.
2. Showing the number of unread notes of each circle and separating them from read ones.
3. Showing the full description of shared links.
4. Star adding on the interested items.
5. Using HTML codes for formatting the texts in google plus text editors.
6. Changing the Home Page of G+ according to user preferences.
7. Possibility of changing Stream View to List View.
8. Defining applicable shortcut keys especially for +1 and sharing.

We believe that a progressed social network will be achieved in a mutual understanding and cooperation between user and company. We are at the beginning of a long way.

۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

بیماری

دچار یه بیماری شدم به نام زخم نت یه چی تو مایه های زخم بستره ولی خوب از نوع اینترنتیش
می دونین که کجا رو مورد حمله قرار میده که.

بی حیا

بی حیا اون دختری نیست که سیگار میکشه
بی حیا اون دختری نیست که داره می خنده
بی حیا اون دختری نیست که با دوستاش میرن کافی شاپ
بی حیا اون دختری نیست که پشت ماشین میشینه و صدای ضبطش بلنده
بی حیا اون دختری نیست که به تو جواب نه میده
بی حیا اون دختری نیست که با همکلاسیاش راحته
بی حیا اون دختری نیست که با مردا دست میده
بی حیا اون دختری نیست که با مردا شوخی می کنه


بی حیا تویی که این دخترا رو بی حیا میدونی ولی خودت همه این کارارو می کنی...
تو مغزت بی حیاست

انتقام انگوری

اون دونه انگور یا اناری  که پرت میشه پایین رو بهش رسیدگی کنین وگرنه یه روزی یه انتقام سختی ازتون میگیره

دیوونه

می خوام ماهی یه بار یه روز برم دیوونه خونه 
اونجا هر چقدر دلم می خواد دیوونه بازی در بیارم و فرداشم بیام بیرون
شاید تو زندگی عادی آدم شدم....

فرهنگ

فرهنگ این نیست که ماشین شاسی بلند سوار بشیم
فرهنگ این نیست که بریم تو یه رستوران خیلی شیک غذا بخوریم
فرهنگ این نیست که با هواپیما مسافرت بریم
فرهنگ این نیست که کوروش کبیر داشته باشیم
فرهنگ اون نیست که تاریخ و تمدن 2500 ساله داشته باشیم
فرهنگ اون نیست که هزاران تحصیلکرده داشته باشیم
فرهنگ این نیست که اصغر فرهادی داشته باشیم
فرهنگ این نیست که نیزه دستمون نگرفته ایم
فرهنگ این نیست که با قاشق و چنگال غذا می خوریم
فرهنگ این نیست که شعار الکی بدیم



فرهنگ فقط و فقط یه چیزه:
رعایت کردن خقوق دیگران که حقوق دیگران در یک کلمه خلاصه میشه و اون قانونه
قانونی که بر اساس ذات بشری پایه گذاری شده باشه نه بر اساس منفعت عده ای خاص یا جنسیتی خاص یا نژادی خاص
قوانینی هستند نانوشته مانند اذیت نکردن دیگران ، مثل کمک به همنوع ، مثل احترام به بزرگتر ها 
رعایت این قوانین نا نوشته نشان از یک جامعه متعالی داره
تو هر قانونی ممکنه بی عدالتی رخ بده و این طبیعت قانونه ولی به این معنی نیست که باید کل قانون رو از اعتبار انداخت

پس:
 رد کردن چراغ قرمز یعنی بی فرهنگی
پول مردم رو بالا کشیدن یعنی بی فرهنگی
بوق زدن در گوش مردم یعنی بی فرهنگی
رعایت نکردن قوانین رانندگی حتی کوچیکترینش یعنی بی فرهنگی
اگه بی فرهنگی رو با وحشی گری مقابله بدیم و برابر بدونیم اونوقت
ما هنوز وحشی هستیم چطور انتظار دموکراسی داریم؟ 
چطور انتظار داریم باهامون مثل انسان ها بر خورد بشه؟
چطور دم از فرهنگ میزنیم؟

مرد از بس که جان ندارد

هوا مرد از بس که جان داد برای این و اون

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

رانندگی

مسلما فرهنگ هر جامعه ای تو رانندگیشون نمود داره.
حتی رانندگی هر شخص نمود ویژگی های شخصیتی راننده هم هست.
ما که ادعای فرهنگمون میشه چجوری رانندگی می کنیم؟

۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

موسیقی

همیشه متن  آهنگا نیست که باهات حرف میزنه
بعضی آهنگا هستن که خودشون از ده تا متن سنگین تر و پر معنا ترن...
این آهنگارو باید بار ها و بار ها پشت سر هم گوش کنی
ارضات می کنن باور کن

تابو

بعضی وقتا هم هست آدما تابو هاشونو میندازن جلوشون و پشتش راه میرن تا کسی نتونه رو اون تابو دست بذاره چونکه
کمتر کسی به اون تابو شک می کنه

سنگ مفت نیست

یادت باشه همیشه تیرهات محدودن
درست نشونه بگیر اگه به هدف نزنی از دست میره
وقتی تیرهات تموم بشه حتی اگه در دوقدمی باشی کاری نمی تونی بکنی فقط می تونی نگاه کنی و حسرت بخوری

قمار

دلتنگم چونان قماربازی که همه دار و ندارش در لحظه ای از دستش رفت

اونم داغونه

حال و هوای این روزام مثل ابر تیره ی باران زایی می مونه که نمی باره و میره

دنج

دنج تر از هر خونه و آپارتمانی 
هر کافی شاپ و پارکی
کنج قلب توست
الهام گرفته از شعر فرگل
یکی بود گفته بود مردم ما با نفرت بیشتری به بوسه دو عاشق می نگرند تا مراسم اعدام یا یه همچی چیزی
می خواستم عرض کنم
بله حق باشماست
راجع به قسمت دومش نظر ندارم ولی راجع به اولش :
عاشقی جرم است و بوسه نابخشودنی در این دیار
پس صحنه جرمی را می بینی انگار
جرمی خواستنی
تنفر، از شجاعت نداشته خود است نه از مجرمان صحنه
آری این چنین نفرتی در دیده دارم

به درد دفترچه خاطراتم می خوره ولی من از اولش با دفترچه خاطرات موافق نبودم ینی زیاد موافق نبودم اصن از تنبلیم بود که موافق نبودم
حالا به هر حال موافق نبودم یا چون اونشو نداشتم نمی نوشتم پس میگم مخالفم
ولی بعضی وقتا رو میشه ثبت کرد 
مثلا امروز هیچ اتفاق خاصی نیفتاد 
کلی زور زدیم واسه منشیمون ثبت نام لاتاری آمریکا کنیم نشد آخرش خودش کاراشو کرد ما هم خیط شدیم!!!

۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

حال جالبی دارم دیدنی ام اصلا می دونی کسی نوشته هاتو نمی خونه بازم مینویسی یکی بیاد اینارو ببینه میگه این بابا حالش خوب نیست دیوونه میوونه شده
حقم داره 
شایدم اصن شدم
پست طولانی حوصله خواننده رو سر میبره دیگه نمی خونه پست کوتاه در تعداد زیاد هم میشه اسپم
حالا شده داستان من . دلم نوشتن زیاد می خواد می تونم بنویسم ولی خو 80 درصدش شاید چرت باشه سعی می کنم کمتر بنویسم هر چند خوبی اینجا اینه که خواننده نداره...
از وقتی گودرو بستن مثل مرغ سر کنده (شایدم پر کنده) شدم از این سایت به اون سایت از توییتر به فیس بوغ  از فیس بوغ به پلاس از پلاس به ناکجا آباد
به هر حال الان می فهمم در به دری خیلی بده


عصری خوابیده بودم تو خواب یه چی خیلی باحال به ذهنم رسید ولی خوب خواب بودم  یادم نمیاد
شایدم خواب دیدم خیر باشه
خلاصه چیز خوبی بود اگه یادم اومد که مینویسمش

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

شروع می شود

نمیدونم چی شد اصن چی بود
ولی گودر باعث شد بیام بنویسم
خیلی هم نوشتنم خوب نیست ولی خب واسه خودم می نویسم
اصن نوشتن حالمو بهتر می کنه
شاید بهتر شد نوشتنم شایدم نشد
به هر حال خوبی که داره و من تو تمام زندگیم دنبالش بودم رو بهم میده
آرامش
شایدم فکر می کنم که اینجوریه
خلاصه همش شد شاید
ولی یادم باشه که تنهایی یعنی خودت با خودت
تنهایی واقعی مرگه
وگرنه که خودت همیشه پیش خودتی بالاخره یکی هست
منتها چون با خودت راحت کنار میای وقتایی که با خودتی احساس راحتی داری
ولی خب همدمی با خودت یه معایبی هم داره دیگه که باعث میشه بخوای با بقیه باشی
فیلان برای اولیش همین بسه